پروژه ي عظيم ماي بي بي
نفسم الان دقيقا يك هفته ست كه با ماي بي بي خداحافظي كردي . روز اول هر يك ربع مي بردمت دستشويي روز دوم هر نيم ساعت. توي اين دو روز خيلي خوب بودي . يه وقتايي هم گازشو مي گرفتي و مي پريدي به سمت دستشويي بدون اينكه من بهت بگم.اما روز سوم تركوندي و چند بار نم دادي . هربار كه دستشويي مي بردمت يه خوراكي بهت جايزه مي دادم برات يه دست لباس جايزه خريدم ماماني هم دوچرخه برات خريد. خاله ها برات جايزه مي خريدن تا تو تشويق بشي و دستشويي ت رو بگي . بهت مي گم مامان جون دستشويي داري بگو خيلي شفاف و واضح مي گي نمي گم . تا سه شنبه خونه ماماني بوديم شب اومديم خونمون چهارشنبه كه رفتيم خونه ماماني تب كردي.ماماني برام آش پخته بود از نگ...