محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

فندق مامان حسام کوچولو

سمنو پزون عمو علي

خوشگلم امسال  عمو علي سمنو نذر داشتن شب دوم ماه صفر نذرشون رو ادا كردن. برنامه شون با روضه هاي ماماني يكي شده بود منم يه پام خونه ي ماماني بود يه پام خونه ي عمو اينا. شما هم بيشتر خونه خاله اعظم بودي . شب براي ريشه صاف كردن رفتيم همه سراغ تو رو مي گرفتن. ساعت 11 بود كه با امين آورديمت خونه ي عمو. تا ساعت 2 اونجا بوديم. و شما هم توي بغل دايي جواد(برادر زن عمو) بودي. و به كارهاشون نظارت مي كردي . صبح هم فتيم خونه ماماني تا يه كم كمك ماماني بكنيم از اونجا دوباره برگشتيم خونه ي  عمو.بعد از ناهار برگشتيم خونه ي ماماني. روضه كه تموم شد من رفتم خونه ي عمو و شما رفتي خونه ي خاله. خاله اعظم رو مجبور كرده بودي تا برات پ...
2 دی 1392

وای سمنو پزون

قند عسلم   عمو حسین هر سال نذر داره سمنو می پزه امسال هم مثل بقیه سال ها نذرشو ادا کرد. شب قبلش برای صاف کردن ریشه رفتیم اونجا البته خیلی دیر رفتیم.چون رفته بودیم مولودی خونه الهه .   تا رسیدیم ساعت 11شب بود اما کاراشون تموم نشده بود.بابایی رفت کمکشون منم رفتم پیش خانوما تا ساعت 2اونجا بودیم همه قربون صدقه تو می رفتن .بعدش هم اومدیم خونه خوابیدیم .صبح هم یه سر رفتیم وبرگشتیم .بعد از ظهر لباس شیک پوشیدیم وبازم رفتیم خونه عمو اخه شب مولودی هم داشتن.اول که رفتیم خوابیدی اما همه که اومدن وسر وصدا زیاد شد بیدار شدی دلت می خواست همه باهات حرف بزنن وتوهم بازیگوشی کنی .بالاخره شب به سر رسید وسمنو رو دم کردیم وامدیم خونه ه...
25 شهريور 1392

سمنو آی سمنو

                      نفسم چهار شنبه2 اسفند امسال سمنوی نذر سلامتی خاله فاطی خونه مامانی پخته شد ما از شب قبل رفتیم خونه مامانی.صبح هم نمی دونم چه ساعتی اما با حرص و جوش فراوون سمنو رفت روی اجاق. بعداز ظهر هم روضه بود خانم عمو رضا زنگ زد و با عمو اومدن دنبالت.ورفتی خونشون آخه خیلی شیطونی می کردی . صبح از دست من فرار می کردی و می رفتی سراغ خاکهای توی باغچه و اونا رو می ریختی بیرون یا می رفتی سراغ آب، یا می رفتی سراغ شیر فلکه ی اصلی آب، یکبار هم رفتی سر وقت دیگ سمنو . منم از خدا خواسته تا شیما زنگ زد حاضرت کردم و فرستادمت خونه اونا و...
25 شهريور 1392
1