سمنو آی سمنو
نفسم
چهار شنبه2 اسفند امسال سمنوی نذر سلامتی خاله فاطی خونه مامانی پخته شد ما از شب قبل رفتیم خونه مامانی.صبح هم نمی دونم چه ساعتی اما با حرص و جوش فراوون سمنو رفت روی اجاق.
بعداز ظهر هم روضه بود خانم عمو رضا زنگ زد و با عمو اومدن دنبالت.ورفتی خونشون آخه خیلی شیطونی می کردی. صبح از دست من فرار می کردی و می رفتی سراغ خاکهای توی باغچه و اونا رو می ریختی بیرون یا می رفتی سراغ آب، یا می رفتی سراغ شیر فلکه ی اصلی آب، یکبار هم رفتی سر وقت دیگ سمنو . منم از خدا خواسته تا شیما زنگ زد حاضرت کردم و فرستادمت خونه اونا و شب هم موقع شام با خودشون اومدی .آخر شب هم که سمنو دم شد و همه می خواستن بخوابن تو و متین نمی خوابیدین من به زور بردمت توی اتاق و برات آهنگ گذاشتم تا بخوابی متین هم پشت در اتاق نانای می کرد. اما بالاخره به زور جفتتون خوابیدین. صبح هم کله ی سحر بلند شدین اما ساعت ده بود که جفتتون از حال رفته و خوابیدین.
الحمدلله سمنوی خیلی خوبی شده بود. و فوق العاده خوشمزه.
و حالا چند عکس از اون روز:
آخه اینم جاس که انتخاب کردی!!!!!!!
گریه برا چیه خودت خواستی
حالا می خواد بچرخه
می شه شما کمک نکنی!!!!!
پسرم جارو هم می کنه