محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

فندق مامان حسام کوچولو

نیمه ماه مبارک

                 امروز ماه رمضان نصف شد با تولد آقا امام حسن دیشب افطار رفتیم خونه عمو علی وتا ساعت دوازده اونجا بودیم تو هم تا دلت می خواست شیطنت کردی . پوست کاکائو رو اینقدر مک زدی تا به کاکائو رسیدی منم دلم نیومد ازت بگیرم. وقتی میومدیم رنگ سفید لباسات قهوه ای شده بود. خیلی خسته شدی تا تو ماشین نشستیم خوابت برد . یه سر رفتیم خونه مامانی خاله فاطی منتظرت بود تا صداشو شنیدی سریع چشماتو باز کردی مامانی شستت ولباساتو عوض کرد. خاله کبری و بچه هاش هم اونجا بودن. وقتی اومدیم خونه دیگه نخوابیدی  تا 3 به زور خوابوندمت .ما هم سحری خوردیم،نماز خوندیم و...
25 شهريور 1392

شب های قدر

                                         ایام سوگواری مولی متقیان علی ابن ابی طالب بر همگان تسلیت باد. امشب دومین شب از لیالی پر برکت قدره. پریشب که شب اول بود ما افطار خونه عمو امیر بودیم ساعت 12 بود که برای مراسم احیا رفتیم جمکران اما خیلی شلوغ بود وبرگشتیم شما هم توی ماشین خواب بودی.وقتی رسیدیم خونه بیدار شدی وقتی هم که می خواستیم دعا بخونیم میومدی وکتاب دعا رو از ما می گرفتی.خلاصه که به سختی دعا ها رو خوندیم.امان از شیطنت های گل پسر . دیشب هم افطاری خونه حوری خانم بودیم.من شما از بع...
25 شهريور 1392

خاطره ي دنيا اومدن حسام مامان

عسلم بعداز مدت ها فرصت كردم تا خاطره ي روزهاي آخري كه قسمتي از وجودم بودي رو تا لحظه ي تولدت برات بگم: از مدت ها قبل دكتر هيوري به من تا 17 مهر يعني تولد امام رضا(ع) بيشتر مهلت نداده بود. منم تا شب صبر كردم وقتي ديدم خبري ازت نيست رفتم پيشش. دكتر بهم گفت صبح اول وقت برو سونوگرافي . خاله اعظم هم رفته بودن مشهد و مدام زنگ مي زد و مي گفت خبري نيست ما هم ميگفتيم خيالت راحت هيچ خبري نيست.اونم مي گفت ميدونم بچه ي با معرفتيه تا من نيام نمياد. همون شب خاله اعظم هم از مشهد اومدن سريع اومد خونه ماماني تا به همه مون سر بزنه. خاله ساعت12 بود كه رفتن بابايي هم خسته بود خوابيد . اون شب خاله فاطي خونه ي ماماني پيش ماخوابيد. اما ...
25 شهريور 1392

وااااااای خونه خاله فاطی

امروز جمعه وشهادت حضرت علی . دیشب شب احیابود شما نخوابیدی وبازی میکردی ونمی گذاشتی من وبابایی هم دعا بخونیم مفاتیح رو از دست ما می کشیدی ومی خواستی ورق ورق کنی تازگی ا هم یاد گرفتی تا چیزی که دستته بهت می گیم بده بر می داری وفرار می کنی  قربونت برم خیلی خوشمزه فرار می کنی . باهر ترفندی بود دعا هامون و خوندیم وشما رو به زور  خوابوندیم وسحری خوردیم وما هم خوابیدیم.من تا ساعت 12 خواب بودم بعد بابایی رو خوابوندم پیشت ورفتم کارامو کردم ساعت 3بود بیدار شدی. زنگ زدم به خاله اعظم باهم رفتیم خونه خاله فاطی آخه افطار همه اونجان باعمو خیلی بازی کردی وبرای خودت آتیش سوزوندی بعد هم فرزانه به زور خوابت کرد یک ساعت خوابیدی ودوباره ...
25 شهريور 1392

مامانم مهمونی میده

سلام قربونت برم چند روزیه چیزی برات ننوشتم حالا برات تعریف میکنم. روز شنبه برای افطار خونه عمو رضا دعوت بودیم شبم تا کمکشون کردیم جمع وجور کنن وامدیم خونه ساعت یک بود شب قدر بود اون شب شما زود خوابیدی ومن راحت تونستم اعمال اون شبو به جا بیارم . همون شب همه رو برای پنج شنبه افطار دعوت کردیم خونمون. یک شنبه افطار رفتیم خونه مامانی البته قبلش رفتیم فروشگاه یه کم خرید کردیم .شبم خونه مامانی موندیم. دوشنبه هم افطار خونه مامانی بودیم دایی وخاله فاطی هم اومدن. وای چقدر شما ومحمد متین شیطونی کردین . دوشنبه خونه بودیم من جارو کردم ومبلا رو جا بجا کردم و شما هم تا می تونستی شیطنت کردی .قربونت برم وقتی میگم زبونت کو ا...
25 شهريور 1392

نماز وصلوات

پسر گلم از مزایای هر شب حرم رفتن ما توی ماه مبارک این بود که شما صلوات فرستادن رو یاد گرفتی. تا بهت می گم صلوات بفرست می گی اوو ،وآروم آروم لب میزنی ومن بقیه ش رو می فرستم.خیییییلی خوشمزه می گی.وقتی صلوات می فرستی می خوام بخورمت . از دیروز هم یاد گرفتی تا مهر نماز رو می بینی یا می خوریش یاسر تو می زاری روش ومثلا نماز می خونی. گاهی وقتا هم با فاصله از مهر سرتو میزاری زمین ونماز می خونی.این عکسای دیشبه که با هادی پسر عمو حسین رفتیم جمکران. وشما مثلا داری نماز می خونی. قربون اون صورت چرکت                    &n...
25 شهريور 1392

عید سعید فطر

                          عيد فطر، عيد پايان يافتن رمضان نيست . عيد برآمدن انساني نو از خاکسترهاي خويشتن خويش است، چونان ققنوس که ازخاکستر خويش دوباره متولد مي شود. رمضان کوره اي است که هستي انسان را مي سوزاند و آدمي نو ؛با جاني تازه از آن سر بر مي آورد . عيدفطر ؛ شادي برای رفتن رمضان نيست بلکه برای آمدن روز نو روزي نو و انساني نو است . بناست که رمضان با سحرها و افطارهايش با شبهاي قدر و مناجاتهايش از ما آدمي ديگر بسازد . اگر درعيد فطر در نيابيم که از نو متولد شده ايم، اگر تازگي را درروح خود احساس نکنيم، عيد فطر ؛ عيد ما نيست.       ...
25 شهريور 1392

سبزی بازی

دیشب خونه مامانی خیلی جیغ میزدی خاله فاطی برای اینکه صداتو بخوابونه گذاشتت وسط سبزیای مامانی تا بازی کنی ومامانی طفلک مجبور شد دوباره سبزی ها رو بشوره.                                                                                    &n...
25 شهريور 1392

پیک نیک

سلام گل مامان شب جمعه عمو رضا با بچه ها(دختر عمه ها یعنی راحله وفایزه با همسر وبچه هاشون،دختر عمو یعنی حوریه وآقا مهدی همراه با خودش وشیما ومن بابایی وشما) قرار گذاشت که صبح ساعت 8 بریم بیرون. منم بعداز اینکه از خونه مامانی اومدیم سریع کارامو کردم ووسایل صبح رو حاضر کردم .تا 3داشتم راه میرفتم. صبح ساعت 7.30 بیدار شدیم ،حاضر شدیم تا عمو رضا اومد دنبالمون. تا در خونه رو باز کردیم شما که تو بغل من بودی از خواب بیدار شدی. فکر کنم تا 10توی شهر بودیم .وبالاخره راه افتادیم .نمی دونستیم کجا بریم.خیلی توی روستا های اطراف شهر گشتیم آخرش هم یه جایی زیر درختای کنار جاده نشستیم.اما انصافا جای دنج و خلوتی بود. راحله وفایزه سری...
25 شهريور 1392