مامانم مهمونی میده
سلام قربونت برم
چند روزیه چیزی برات ننوشتم حالا برات تعریف میکنم.
روز شنبه برای افطار خونه عمو رضا دعوت بودیم شبم تا کمکشون کردیم جمع وجور کنن وامدیم خونه ساعت یک بود شب قدر بود اون شب شما زود خوابیدی ومن راحت تونستم اعمال اون شبو به جا بیارم.
همون شب همه رو برای پنج شنبه افطار دعوت کردیم خونمون.
یک شنبه افطار رفتیم خونه مامانی البته قبلش رفتیم فروشگاه یه کم خرید کردیم.شبم خونه مامانی موندیم. دوشنبه هم افطار خونه مامانی بودیم دایی وخاله فاطی هم اومدن. وای چقدر شما ومحمد متین شیطونی کردین.
دوشنبه خونه بودیم من جارو کردم ومبلا رو جا بجا کردم و شما هم تا می تونستی شیطنت کردی.قربونت برم وقتی میگم زبونت کو اون زبون خوشملتو در میاری.دورت بگردم من.
مهمونی پنج شنبه به جمعه موکول شد چون عمو علی اینا همون روز مهمونی دعوت شدن.
چهارشبه که شب 27 ماه رمضون بود رفتیم خونه مامانی کله پاچه خورون.همه بودن. خیلی جیغ جیغ کردی اما به زور خوابوندمت.بعدشم رفتیم خونه عزیز.
گلم عزیز خیییلی دوستت داره.
پنج شنبه ظهر که از خواب بیدار شدی بابایی بردت خونه خاله اعظم تا من کارامو بکنم.تا موقع افطار راه می رفتم تا کارام زودتر تموم بشه .نزدیک افطاربابایی آوردت خونه.خیلی خسته بودی خوابت برد.منم افطار که کردم از حال رفتم .ساعت ده ونیم بود که بیدار شدی وباخاله اعطم رفتیم خونه مامانی.
واما روز مهمونی...........
گل من تا ظهر خواب بودی وقتی بیدار شدی یه کم باهات بازی کردیم .جات و عوض کردم لباساتو هم عوض کردم وبازم رفتی خونه خاله اعظم.اما اونجا دسته گل به آب دادی. بهشون نم داده بودی.واییییییییییییییی.
تا ساعت سه تقریبا کارام تموم شده بود.ساعت 6زن عمو علی وشیما وحوری اومدن کمک.زن عمو یه لباس خوشگل برات خریده بود.دستش درد نکنه.سفره رو پهن کردیم همه چی رو تو سفره گذاشتیم (نان وپنیر وگردو ،شربت زعفران، شربت نعنا، سالاد کاهو،سالاد اندونزی،سوپ و غذا هم جوجه کباب)
عمو و عمه ها اومدن نزدیک افطار بود که بابایی از خونه خاله آوردت. همه قربون صدقه ت میرفتن تا ما افطار کردیم شما از بغل مادر پیش هیچ کس نرفتی.وبعد از افطار هم همه کمک کردن تا من کارامو کردم دست همه درد نکنه.
اینم از هفته ای که مامان مهمونی داشت.شما هم تا زمانی که خونه بودی خیلی اذیت نداشتی ترجیح میدادی بازیکنی که من وقت نداشتم.
بوووووووووووووووس