پیک نیک
سلام گل مامان
شب جمعه عمو رضا با بچه ها(دختر عمه ها یعنی راحله وفایزه با همسر وبچه هاشون،دختر عمو یعنی حوریه وآقا مهدی همراه با خودش وشیما ومن بابایی وشما) قرار گذاشت که صبح ساعت 8 بریم بیرون.
منم بعداز اینکه از خونه مامانی اومدیم سریع کارامو کردم ووسایل صبح رو حاضر کردم .تا 3داشتم راه میرفتم. صبح ساعت 7.30 بیدار شدیم ،حاضر شدیم تا عمو رضا اومد دنبالمون. تا در خونه رو باز کردیم شما که تو بغل من بودی از خواب بیدار شدی.
فکر کنم تا 10توی شهر بودیم .وبالاخره راه افتادیم .نمی دونستیم کجا بریم.خیلی توی روستا های اطراف شهر گشتیم آخرش هم یه جایی زیر درختای کنار جاده نشستیم.اما انصافا جای دنج و خلوتی بود.
راحله وفایزه سریع آبگوشت بار گذاشتن.عمو رضا هم تخم مرغ درست کرد بابایی هم مسؤل آتیش بود.مردا هم دور هم قلیون می کشیدن وخانوما هم جفنگ می گفتن .شما هم مدام جیغ می زدی وتو کار همه دخالت می کردی. همه از دست جیغ زدنات خسته شده بودن تاا بالاخره بعد ازصبحانه خوابیدی.وقتی هم خوابت برد همه قربون صدقه ت می رفتن.تقریبا 2ساعت خوابیدی. وقتی بیدار شدی بهت خوراکی دادم خوردی وبعد هم ناهار خوردیم سفره پهن بود که حوری اینا رفتن آقا مهدی خسته شده بود.ماهم سفره رو جمع کردیم وسر باقی مونده وسایل که کی ببره کلی خندیدیم همگی از خنده دل درد کردیم.
تا به خونه رسیدیم ساعت6بود شما و بابایی رفتید حمام ،خاله اعظم اومد دنبالت رفتی خونه مامانی و منم لباس ها رو شستم ساعت 10 بود که اومدی.تا12 هم بازی کردی. وبعد خوابیدی ماهم گذاشتیمت روی تخت که خودمون بخوابیم،از دل درد بیدار شدی،چشمات باز بود از درد اما خواب بودی یه کم دل تو مالیدم روی شونه م خوابت می برد اما تا می زاشتمت زمین از خواب می پریدی وگریه می کردی به مامانی زنگ زدم گفت دم دل کردی.اما یه دفعه یه عالمه شیر روی من بالا آوردی منو می گی حول کرده بودم اما خودمو کنترل کردم سریع بردمت توی حمام آبت کشیدم خودم هم آب کشیدم وخوبوندمت وعین فرشته ها خوابیدی.
هر چی از صبح تا بعداز ظهر خندیدیم اما شب از دماغمون در اومد.اما بازم خدا رو شکر به خیر گذشت.
قربونت برم می بوسمت.
بدون شرح
به نظر شما آقا مهدی داره چکار می کنه؟؟؟
سماور زغالی فوت می کنه.