محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

فندق مامان حسام کوچولو

سفرنامه شمال

1392/6/25 17:51
488 بازدید
اشتراک گذاری

هوراااااااااااااااا شمال

گل مامان

خاله ها قرار بود دوشنبه 26 شهریور برن شمال واصرار فراوونی داشتن که ما هم بریم اما بابایی کار داشت نمی تونست بره.بالاخره با اصرار اونام ساعت 12شب یک شنبه ما قرار شد بریم سریع از خونه مامانی اومدیم خونه ومن وسایلمونو جمع کردم و 5 صبح حرکت کردیم که به ترافیک چالوس نخوریم.  ساعت 11بود که رسیدیم کلاردشت.

وای چه آب و هوایی. بعد از ناهار و استراحت .رفتیم کنار نهر آبی که توی همون کلاردشت بود.با همه بازی میکردی و وقتی به حرفت گوش نمی کردن جیغ به سرشون می زدی و دستاتو به هم می زدی و می گفتی دههههه. شبم که اومدیم خونه بازی ت این بود که میرفتی می نشستی توی چمدون وبا همه دا می کردی.

روز سه شنبه صبح مردا رفتن مرغ خریدن و بساط جوجه رو فراهم کردیم و جنگلای عباس آباد. هرچی به عمو گفتیم زغال بخر گفت کیفش به اینه که خودمون آتیش درست کنیم. یه عالمه شاخه از کنار جاده برداشت و بست رو سقف ماشین و رفتیم جنگل. حالا مگه این شاخه های نمدار می گرفت کلی بهشون خندیدیم .دو ،سه ساعتی مشغول آتیش بازی بودن تا درست شد و جوجه ها رو درست کردن.

بعداز ناهار هم رفتیم کنار دریامحصل. شما اولش ترسیدی وفقط توی ساحل روی شن ها راه می بردمت اما بعد که همه رفتن توی آب فهمیدی که اونجا هم آب بازیه وباید بری تو آب. اما نمی شد چون مای بی بی بودی ومن فقط پاهاتو توی آب گذاشتم.هوا تاریک بود که اومدیم ویلا. شام که خوردیم همه خسته بودیم و خوابیدیم تو هم خواب بودی اما خیلی می قلطیدی .

صبح روز چهار شنبه مردا رفتن ماهی خریدن .بابایی برامون شست و توب آبلیمو گذاشت و بازم رفتیم جنگل اما اینبار با زغال.دوربین من خراب شد و با دوربین فرزانه عکس می گرفتیم.

بعد از خوردن ناهار رفتیم ساحل همه به جز من وخاله اعظم و شوهرش رفتن توی آب233619_sos.gif خیلی اذیت کردی چون می خواستی بری توی آب و بالاخره راضی شدی که با من راه بری و توی شن ها بشینی وبا هم شن بازی کنیم. غروب بود که همه از آب بیرون اومدن و بلال درست کردیم و خوردیم خیلی چسبید.

بعدم اومدیم خونه وسایلمونو جمع کردیم تا صبح زود راه بیافتیم. من خیلی خسته بودم ام تو نخوابیدی ومن و خاله اعظم بیدار بودیم تا بخوابی. می خواستی بازی کنی منم که خسته.

آخرش خاله خوابوندتمحصل.صبحم ساعت 8 راه افتادیم.بعد از ظهر هم رسیدیم .

اولین بار بود که شمال می رفتی خیلی پسر خوبی بودی وبه ما هم خیییلی خوش گذشت .

انشالله همیشه خوب باشی.

                     

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

نایسل
1 مهر 91 12:27
شب بینهایتتتت عالی بوددعسلممم
مامان مانی جون
1 مهر 91 14:31
الهی همیشه به گشت
خاله الهام(مامان سارا)
1 مهر 91 15:15
سلام مریم جون.خوبی؟؟؟حسام گلم خوبه؟؟؟؟؟؟؟این روزا خیلی سرم شلوغه.ببخشید دیر به دیر می جوابم.شمال خوش گذشت.بوس برای حسام جون و مامان گلش
زهره مامان آریان
2 مهر 91 0:48
همیشه به گردش.انشالله همیشه خوش باشید. راستی خواهر خوب مای بی بی بچه رو در میاوردی تا یه دل سیر آب بازی کنه.حیف شد.آخه بچه ها همه عاشق آبن.
مامان و بابا
2 مهر 91 11:46
به به شمال منم میخوام خدا رو شکر که حسابی خوش گذروندید
مامان امیر
2 مهر 91 18:43
سلام عزیزم ان شاء الله همیشه به شادی و سفر حسام جون هم ان شاء الله حسابی بهش خوش گذشته باشی که البته قطعاً همین طور بوده ممنون که پیش ما اومدید حسام جونو می بوسم
فریبا مامان حسام
2 مهر 91 23:43
حسام جونی آب بازی مزه داد؟ کلی بازی کردی هان؟ همیشه شاد و سلامت باشی گل پسر...
marjan
3 مهر 91 12:59
آخی نازی همیشه به گردش و شادی!!!!!!!!!!!منم عاشق شمالم!!!!!!!!!!!!خیلی دوس دارم دریارو!!!!!!!!!! پس عکسای پسرمون کو؟؟؟؟؟؟؟ راستی به منمن سر بزنین
رزاز
4 مهر 91 16:14
نایسل
4 مهر 91 18:18
همیشه ددز دودوررر
نایسل
4 مهر 91 18:18
ایشالا جیزی نیست
نایسل
4 مهر 91 18:18
مرسی گللممم
مامان رضا جونی
5 مهر 91 10:05
ای جونم منم می خوام همیشه به خوشی و سلامتی
مامان بردیا
5 مهر 91 16:05
. . ¸,’ ¸,. . ¸ `-,”~-~’,¸,.¹-~-._¸,.سلام . . . . ) . ‘”¨ . .):. .`-,;:.`,’;;‘¸,.¹¯¸¸,.- . . .,-’ , , , , ,-‘;:.. . .`-¸;:.`,’--~’`,¯-.,¸_, . . (. ,•¸,-~’¨|;;;::.. .. . “-,;:/,`,-~-~¬¯. . . . . . .¸,..,¸ . . . . .¸,.-~--.¸_ . . . ¨`” . . . .|;;;:::.. . .. . ¯¯`*¬~---~~¬¬”``~-,;:;;`”~--~”:;;::,-“’’``¯¨` . . . . . . . . . \;;;::… . … , زود بيا آپمو ببين .... ¨`-,;;:;;::;;::;:;:`¬~-.¸ '``````````````/;;;:;::… ,, ..:;, :… ,, .. :;,:;,. . ., ¸ . . . .`,;;:;:::;:;:;;-~”`¨ , . . . . . . . .|;;::;:... .:; .:;;¸ . . ,, ..:;,, .. :. . ..:’ .. . . |;;::;;:;:;;”-~¬~-.,¸.-~’ . . . . . . . . . \;;::.. . `` .:;;;, . . . ,, ..:;, :… ,, .. :. . . . ,’`”~-,;;:;:;;.¸.,~--“`¨ . . . . . .¸.-~¬”`,-‘;:. . ..:;;::... .. .. . .. ... ..:;;. . . . .,’ . . . .`”*”`¯ . . . . . l’:,~-¬`;;:¸.-~¬”```”¬~--~¬, ..:;;¸-‘¨¯`\;:.. ./ . … . . |`|/`”,-‘¯ . . . . . . . . . . . . .`,.::;;\ . . . `,;:.\ . . . . . .l,/`/,.¸ . .با اين اسب بيا . . . . ).::;;\ . . . .`¸;:`, . . . . . ./ (-.¸ ) . که زودتر برسي ..-“.:,-“’ . . . . . \;:./
نایسل
6 مهر 91 11:07
قلبونت بلمم


ممنون خاله جون
marjan
6 مهر 91 21:48
مامانی حسام جون من به روزم
نایسل
7 مهر 91 19:41
مامان مانی جون
7 مهر 91 19:47
ممنون دوست جونم که همیشه یاد ما هستین
خاله الهام(مامان سارا)
8 مهر 91 14:14
سلام مریم جون خوبی؟؟؟حسام جونم خوبه.ما هم خوبیم به ما هم سر بزن.گل پسر رو هم ببوس
مامان محمدرهام جون
8 مهر 91 22:30
آخجون شمال ان شالله همیشه سلامت باشید وسفر برید عزیز دلم.منتظر عکسهای خوشگلت میمونم خوشگلمممممممم