من اومدم با عكسام
شازده كوچولوي من امروز ظهر بابايي داشت تلوزيون تماشا مي كرد چند باربهش گفتي برو عبق(عقب) بابايي به حرفت گوش نكرد تو هم خم شدي و از كمرش يه دندون محكم گرفتي بابايي مثل اسفند پريد بالا و گفت اين چه كاريه مي كني تو وهم با خنده بهش گفتي حقته . ما رو مي گي مرديم از خنده نمي دونستيم دعوات كنيم يا بخنديم. اينم چند تا عكس به درخواست دوستاي عزيزمون: منو ببينيد &nb...