مسافرت
گلم
روز چهارشنبه 4ارديبهشت ما و پسر عموهات(رضا و مهدي و هادي) به همراه خانوماشونراهي شمال شديم. انقدر خوب و خوش بوديم كه مي گفتيم چه مسافرتي بشه......
غروب بود كه رسيديم سلمان شهر. هوا خيلي سرد و بود و بارون شديدي ميومد. همه هم خسته بودند تصميم گرفتيم صبح كه بيدار شديم بريم كنار دريا.
همه خسته و بي حال خوابيديم.صبح تا از خواب بيدار شديم و خواستيم بريم تلكابين زنگ زدن كه باباجي ديشب حالش بد بوده. همه نگران بودن تا اينكه مادر جون زنگ زد و گفت الان حالش خوبه خوش باشيد. داشتيم مي رفتيم كه خبر دادن دايي خانم عمو رضا فوت كرده . سريع برگشتيم وسايلمون رو جمع كرديم و راه افتاديم. شب هم قم بوديم اول رفتيم خونه باباجي حال چندان خوبي نداشت. تا آخر شب هم اونجا بوديم كمي بهتر شد و اومديم خونه.
اينم از سفري كه قرا بود ده روز طول بكشه چند روز شمال بمونيم و بعدش بريم مشهد اما خدا نخواست.