محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

فندق مامان حسام کوچولو

دسته گل پسر مامان

1392/6/25 16:16
582 بازدید
اشتراک گذاری

عزيزكم برات بگم از دسته گلايي كه هفته ي پيش به آب دادي.

ماماني به خاطر شهادت حضرت زهرا 5 روز روضه داشت.روز قبل از شروع روضه ها ما رفتيم كمكش . اماتا ما بريم خودش بيشتر كارهاشو كرده بود.چون طفلي مي دونست كه من با تو بيشتر از اينكه كمكش كنم كارشو زياد مي كنم.

شما داشتي آب مي خوردي . وقتي آبت تموم شد بلند شدي دنبال ماماني كه بهت آب بده افتادي و ليوان توي دستت خورد شد.اما خدا رو شكر فقط پايين يكي از ناخن هات خون افتاد كه برات چسب زخم زدم تا خونش بند بياد. توي آشپز خونه مشغول بازي بودي كه يك دفعه ديدم چسب روي زخمت رو باز كردي و سراميك و فرش رو با خون يكي كردي داشتم مي پوكيدم از عصبانيتRolling Pin

به اين فكر مي كردم كه چطور تا فردا اينارو آب بكشيم.... خشك بشه.....

                       ايييييييييييييييييي خداااااااااااااااااااااااااااااااااااا.

 

 

به هر زحمتي كه بود با ماماني آب كشيدم. و خدا رو شكر خشك هم شد.

دو روز بعدش نزديكاي ظهر لباس پوشيده بوديم و حاضر بوديم تا بابايي بياد دنبالمون و بريم خونه ماماني. رفتي سر كشوي لوازم بهداشتي ت و قيچي كوچك ت رو برداشتي و دويدي توي حال وتا من از اتاق بيام بيرون صداي گريه ات در اومد

                  وايييييييييييييييييييييييي خداييييييييييييييييييييي من

لبت رو قيچي كرده بوديشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  . منم كه ترسو...

چند ثانيه اي همين طور بهت نگاه كردم.با خودم گفتم چكارش كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خيلي لبت خون ميومد سريع بردمت توي پاگرد دستشويي. خون از لبت روي لباس هات و زمين چكه مي كرد. دويدم و دستمال كاغذي آوردم اما هر چي دستمال مي زاشتم خونش بند نميومد. از طرفي هم تو گريه مي كردي و اين بيشتر كلافه ام مي كرد. بابايي زنگ زد كه بگه بياييد ببرمتون بهش گفتم بيا بالا. تو با ديدن بابايي كمي آرومتر شدي. سريع دستام رو آب كشيدم و با همون تيپ خوني رفتيم خونه ي ماماني.

تا به خونه ي ماماني برسيم خون لبت بند اومده بود. با كمك ماماني بردمت حمام و آبت كشيدم.

تا دو روز لبت ورم داشت. و هركسي ازت مي پرسيد لبت چي شده با غصه مي گفتي:قييييييچي!

    http://persianbox.com/comments/images/I/66.gif خيلي از دست شيطوني هات حرص خوردم. واقعا نمي دونم چكارت كنم!!!!!!!!!!http://persianbox.com/comments/images/I/66.gif

 

        تصاویر زیباسازی - جدا کننده پستتصاویر زیباسازی - جدا کننده پستتصاویر زیباسازی - جدا کننده پستتصاویر زیباسازی - جدا کننده پستتصاویر زیباسازی - جدا کننده پستتصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (29)

shokraneh
31 فروردین 92 22:33
گل پسری رو ببوسش..ماشالا ناززتر شده..
مامان هلنا
1 اردیبهشت 92 0:49
الهی بمیرم. چه خطرناک. خوبه توی چشمش نخورده اگه من بودم که از ترس مرده بودم. ایشالا که زودی خوب بشه.ببوس این پسر بلا رو
خواهر فرناز
1 اردیبهشت 92 6:25
سلام حسام جون عزیزم چرا این قدر شیطونی میکنی؟ خدا راشکر به خیر گذشت خوبیم خدارا شکر ممنون از لطفتون دیروز یه پس لرزه کوچیک اومد فکر نکنم کسی متوچه شده باشه تو سایت لرزه نگار خوندم حواسم به قم هم هست خداراشکر خبری نیست
مریم
1 اردیبهشت 92 16:51
سلام عزیز دلم..بله، معلومه که بهتون رمز می دم.خصوصی می ذارمش.
زهره مامان آریان
1 اردیبهشت 92 16:55
آقای خطرناک همه خرابکاریهاشم به خون بند میشه. خیلی مواظب باش.
مامان ماني جون
1 اردیبهشت 92 20:36
بميرم برات خاله واي من بودم ميمردم اصلا طاقت ندارم ماني هم چند روز پيش ليوان رو پرت كرد تو آشپزخونه و خرد شد باباشم كلي دعواش كرد اما عين خيالشم نبود
مامان بهداد
2 اردیبهشت 92 9:23
سلام خاله ی مهربون. مرسی که به ما سر می زنید و ما رو خوشحال می کنید. فکر کنم که این شش ماه هم بگذره و یه کم بزرگتر بشن خودشون دیگه طرف کارهای خطرناک نمیرن. امیدوارم که اینطور باشه. میخواستید که براش صدقه کنار بگذارید. بازم خدا رحم کرده و جدی نبوده. می بینی دقیقا هم این جور اتفاقات وقتی می افته که مادر در یک قدمی بچه هست . خدا رو شکر که به خیر گذشته. در پناه خدا باشه.
نیم وجبی
2 اردیبهشت 92 21:40
وای واقعا خدا رحم کردهای شیطون
الهام
5 اردیبهشت 92 0:37
عزیزم بچه ها همینن دیگه اگه شیطنت نکنن بچگی هم نمیتونن بکنن بووووووووووووووس واسه لپاش
مامان مائده و مهدیار عسلی
5 اردیبهشت 92 11:36
سلام حسام جون خوبی .از شما و مامان ممنونیم که به وبلاگ ما سر زدید و این همه اظهار محبت داشتید.ما با کمال میل شمارو لینک کردیم و خوشحال میشیم که حسام جونم یکی از دوستای خوب مهدیار باشه. مامانی این وبلاگ شما خیلی جیزای وحشتناک داره باید از این مثبت مثلا 30 بذارید.شوخی میکنم آخه خیلی خون و خون ریزی توش هست حسام جون دوستت داریم و میبوسیمت
مامان بی تاب
5 اردیبهشت 92 18:57
سلام بیا زود به وبم یه مسابقه داریم با دو جایزه
مامان بهداد
7 اردیبهشت 92 9:55
زن شکوفه ایست که هنگام غنچه بودن دوست داشتنی. موقع گل کردن عشق ورزیدنی. و در وقت پژمردن پرستیدنی ست! پیشاپیش روزت مبارک ای گل زیبای خلقت. زن بودن کار مشکلی است مجبوری: مانند یک بانو رفتار کنی همانند یک مرد کار کنی شبیه یک دختر جوان به نظر برسی و مثل یک خانم مسن فکر کنی! ای بزرگ هنرمند زمان، خسته نباشی... روزت مبارک مامانی.
مهدیه
7 اردیبهشت 92 12:32
سلام خوشحال میشم از وبلاگمون بازدید کنین در صورت تمایل خاطره ی زایمان شما هم با نام و آدرس خودتون به آرشیومون اضافه میشه! هدف ما جمع آوری یک آرشیو از خاطرات زیبا ترین روز زندگی همه ی مادرانه! در صورت تمایل برامون کامنت بذارین!
مامان یلدا و سروش
9 اردیبهشت 92 17:42
وای عزیزم چقدر ناراحت شدم. خیلی مواظب گل پسرت باش . پسرها خیلی شیطونن و کاریی میکنن که مامانا عاجزند
مامان ساجده
10 اردیبهشت 92 13:25
کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما کیست مادر؟ بانی بنیاد ما قلب او سرچشمه امید هاست سینه او مشرق خورشیدهاست دوست عزیزم روز مادر پیشاپیش مبارک
♥ نیم وجبی ♥
10 اردیبهشت 92 14:06
مادر واژه ایست سرشار از امید و عشق. واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید. روزت مبارک مادر♥
sahar
10 اردیبهشت 92 15:20
سلام عزیزم میگن که خدا بچه ها رو نگه میداره خداروشکر که بازم به خیر گذشته .ببوسش گل پسرت رو
مریم مامان سلما
10 اردیبهشت 92 21:12
جبرئیل آمده بود .. علی و جمله ملائک بودند .. و محمد، عرق وحی به پیشانی داشت .. و خدا داشت ترنم می‌کرد !! در میان سخنانش، غزلی نغز سرود ... نام آن شعر نکو ، "حضرت زهرا" بود! ******************** سلام بانو! عيدت و روزت مبارك
مامان طنین
11 اردیبهشت 92 0:44
سلام دوست عزیز. من تو جشنواره اتلیه پاپا شرکت کردم اگر میتونی به ادرس زیر برو و به طنین طباطبایی رای بده . ممنون http://pix.papastudio.ir/Festival.aspx?fid=2
خواهر فرناز
11 اردیبهشت 92 10:50
روزتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
الهی سال های سال سایه تون بالای سر حسام جون باشه
کجاین نیستین؟


مامان عاشق
11 اردیبهشت 92 11:44
زن بودن کار مشکلیست،مجبوری:مثل یک بانو رفتار کنی,مثل یک مرد کار کنی,مثل یک دختر جوان به نظر برسی و همانند یک خانوم مسن فکر کنی..ای بزرگ هنرمند زمان روزت مبارک
مامان عاشق
14 اردیبهشت 92 16:24
ایییی داد و بیداد از دست این پسر شیطون الهی قربونت بره خاله که لبت ورم کرده بود
مریم مامان سلما
15 اردیبهشت 92 4:13
عزیزم دلم ریش شد وقتی این پست وخوندم باز خدا رو شکر به خیر گذشت من که همیشه میگم خدا خودش باید اینا رو نگه داره از دست ما کاری بر نمیاد من کاملا درکت میکنم سلما هم پارسال محرم نمک دون تو دستش افتاد زمین انگشتش پاره شد 4 تا بخیه خورد من میدونم چی کشیدی بازم جای شکرش باقیه به خیر گذشت
مامان هلنا
15 اردیبهشت 92 6:49
سلام پس کجایی؟ دلمون براتون تنگ شده
مامان بهداد
16 اردیبهشت 92 9:40
سلام خاله کجایید؟ ایشالا که خوب باشید.
☂ marjan ☂
16 اردیبهشت 92 17:20
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام مریم جونم!انقد دلم براتون تنگیده بود‍!!!!! قربون این حسامی برممممممممم!عسیسم!بروخصوصی
مامان هلنا
17 اردیبهشت 92 10:19
چرا نیستی؟؟/
لادن مامان مانی
17 اردیبهشت 92 10:55
سلام مامان حسام کوچولو . یه قرار وبلاگی برای مامان های اهوازی هست که اگه دوست داشتی بیا. اهواز - پارک چوبی - قسمت اسباب بازی ها - جمعه 20/2/92 بین ساعت 8-7 عصر
مامان هدیه
17 اردیبهشت 92 16:04
وای خاله چه شیطون بلا شدی شما خداروشکر که به هر نحوی تموم شده...بیشتر مواظبش باشین