محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

فندق مامان حسام کوچولو

جمعه روز تعطیل

1392/6/25 17:54
353 بازدید
اشتراک گذاری

نفسم

هفته گذشته با دلهره بی حالی شما برامون گذشت.اما هرچی به آخر هفته نزدیک می شدیم شما بهتر میشدیniniweblog.com.خدا روشکر

خاله فاطی روز چهارشنبه حالت تهوع وسر گیجه داشت کارش به دکتر رسید وبعد هم خونه مامانی استراحت کرد دیشب که رفتیم اونجا قرار شد که همه با هم جمعه بریم بیرون تا یه هوایی عوض کنه.

توی راه که میومدیم خونه خوابت برد منم خونه که اومدیم وسایلمونو حاضر کردم برای صبح.

من وبابایی نماز صبحمونو خوندیم تا اومدیم بخوابیم صدای خنده جنابعالی در اومد.از خواب بیدار شدی و خوابو از سر ما هم بردیniniweblog.com.فکرشو بکن از ساعت یکربع به6 تا7 و10 دقیقه داشتم لالایی میگفتم تا خوابت برد دهانم کف کرد.گذاشتمت توی تخت تا اومدم بخوابم پاشدی نشستی. و دوباره بغلت کردم وبردم گذاشتمت توی نعنو.دوباره از اول .لالایی گفتتتتتتتم تا خوابت برد. دوباره تا گذاشتمت روی تخت پاشدی نشستی.منو میگی دیگه عصبانی بودم niniweblog.comبازم بردم خوبوندمت توی نعنو.تا 8 ونیم که خوابت برد منم نیم ساعت خوابیدم .خاله فاطی زنگ زد بیدارم کرد وحاضر شدم بابایی هم بیدار شد .راه افتادیم به سمت خونه مامانی. از اونجا خاله اعظم وبچه هاشو سوار کردیم با خاله فاطی ایناومامانی رفتیم به سمت طینوج.

توی یه باغ زیر سایه نشستیم .برعکس اون هفته اصلا اذیت نکردیniniweblog.com.موقع نماز هم رفتیم مسجد نمازمونو خوندیم واومدیم.من داشتم برای ناهار سالاد درست می کردم شما کنارم روی صندلی ت نشسته بودی .یک دفعه دیدم داری می افتی جیغ زدم وبا چاقوی توی دستم به سمتت اومدم خاله فاطی نگهت داشت اما چاقو دو تا از انگشتا شو برید.خیلی ناراحت شدمniniweblog.com  اما دیگه چاره ای نبود عموniniweblog.com براش بتادین زد وباند پیچید کمی آروم تر شد.بعد از ظهر هم رفتیم باغ محبوبه خانم (دوست خاله فاطی) انگور چیدیم. بچه ها یه لاک پشت پیدا کرده بودن که شما چشم ازش بر نمی داشتی تا ازت دور می شد جیغ می زدی که بیاد.با بقیه هم خیلی خوب بازی میکردی niniweblog.com. خییییلی به همه خوش گذشت .

تا رسیدیم خونه مامانی موقع اذان بود همه وسایل وشما رو گذاشتم خونه مامانی واومدم خونه تا لباس بشورم.بابایی رفت حمام و منم سریع لباس ها رو شستمniniweblog.com.

خاله اعطم اینا سوییچشونو گم کرده بودن با محمد اومدن سوییچ یدک رو بردن کارای من تموم شد وشما هم با خاله اومدی.فرنی بهت دادم یه کم بازی کردی و خوابیدی.

امروز هم خیلی خوش گذشت هم خیلی خسته شدیم.

امان از دست این شیرین زبون من که این قدر می خوامشniniweblog.com.

                               زبانکده محصل

خاله فاطی مجروح می شه

                             پیک نیک

امان از این دسته گل مامانم

                            پیک نیک

محمد علی ولاک پشت

                           پیک نیک              

من وپسر خاله هام

                     ل           

                       

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

یاسمن
12 شهریور 91 15:01
سلام عزیزم خدا روشکر خوش گذشته و خدا رو شکر اتفاق مهمی نیوفتاده. آخی بمیرم انگشتای خواهرت خوب شدن؟ خوب شد چاقو به حسام نخورده در مورد قارچا من توشونو با قاشق خیلی کوچیک خالی کردم و همونارو با لیموی تازه البته با آبلیمو هم میشه سرخ کردم مرغ رو هم پخته بودم ریز ریز کردم و با قارچ ها تفت دادم آخرش هم خلال بادوم ریختم و همه رو با هم تفت دادم بعد اینو توی قارچ های خالی شده پر کردم و روش پنیر پیتزا و فلفل دلمه ای گذاشتم بعد گذاشتم تو ماکروفر پنیرش فقط آب بشه. مایه ی توش سلیقه ایه مثلا خواهر من با گوشت چرخ کرده و خلال بادوم یا گوشت چرخ کرده و گردو و جعفری می ریزه. همه شون خوشمزه میشن