روز پدر
عزيزم برات بگم از اين روز زيباكه ما شادي نداشتيم:
امسال روز پدر براي ما خيلي سخت بود از طرفي ناراحت بوديم كه صبح روز عيد چطور خونه ي باباجي بريم و به كي تبريك بگيم؟ به جاي هديه براي باباجي بايد براش گل مي خريديم و سر مزارش مي رفتيم و سخت تر از اون ديدن روي دو دختر بود كه هديه ي روز پدر رو براي باباشون گرفته بودن اما به باباشون نداده بودن. و اونا هم بايد مثل ما براي باباشون هديه گل مي گرفتن و سر مزارش مي رفتن.
واييييييييييييييييي كه چقدر سخت بود تحمل اين روز. اي خدا صبر بده اي خدا داغ دادي تحملش رو هم بده.
ديگه نمي تونم بنويسم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی