چهار شنبه سوري
فندوق من
شب چهارشنبه سوري سال 91آخرين شب سال هم بود و من از صبح آخرين كارهاي تميز كاري خونه روانجام مي دادم.بعداز ظهر هم بابايي گفت كه بريم باغ عموعلي اما من هنوز كارام تموم نشده بود و اصلا راضي نبودم برم. اما به اصرار بابايي و عمو اينا بالاخره رفتيم همه ي فاميلاي زن عمو بودن خييييييييييييييلي بهمون خوش گذشت آتيش بازي و آواز و خيلي كاراي ديگه كه اون شب رو براي ما خاطره انگيز كرد.
اينم چند تا از عكساي اون شب:
همه دور آتش ايستاده بوديم و دست وسوت و..........
شازده مون از ترقه بازي و سر و صدا ترسيده بود
شكوفه هاي بهاري باغ عمو
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی