و بالاخره دندون
الهی قربونت برم بالاخره این دندونات در اومد.
وای نمی دونی چه ذوقی می کنم وقتی بهت آب می دم و لیوان به دندونات می خوره و صدا می ده
حالا ببین چه جوری در اومدن:
چند وقتی بود که لثه هات می خارید اشکای تو مثل بارون می بارید
یه هو یه شب با گریه که خوابیدی صبح پا شدی یه چیز خوبی دیدی
مروارید قشنگ و زیبایی بود می خندیدی تو دهنت پیدا بود
بله و اینطوری بود که دندونات در اومد.خیلی خیلی نگران بودم چون می ترسیدم دیر بشه و....
خوشگل من بیشتر بچه ها اول دندون پایین در میارن بعد بالا و البته یکی یکی.اما تو دندونات از بالا در اومده و دوتا دو تا.پایینی ها هم داره در میاد نمی دونی چه ذوقی دارم.
پسر گلم امیدوارم بقیه مرواریدات راحت در بیاد.
و اینم اولین خاطره از دندونای گل پسرم:
صبح روز شنبه 4\8\91مطابق با روز عاشورا داشتیم با بابایی صبحونه می خوردیم که بریم خونه مادر برای نذری شون. به شما هم نون با چایی می دادم که احساس کردم قاشق توی دهانت به چیزی خورد و صدا داد. نگاه کردم دیدم دندونت در اومده من و بابایی کلی ذوق کردیم.
لحظه خاطره انگیزی برای سه تایی مون بود.
توی این روزها بهت میگم هاپو چی می گه؟ می گی: آپ آپ.
می گم ببعی چی می گه؟ می گی : بع بع.
میگم پسرم گرسنه ته ؟دستت رو می مالی روی شکمت. می گم چی می خوای؟ می گی به.
الهی من قربونت برم شیرین زبونم.