احوالات ما
قند عسلم
بعد از جشن تولدت 3تایی مون مریض شدیم من بابایی کم کم بهتر شدیم اما شما رو بعد از چند روز بردمت دکتر هنوزم خوب نشدی ،الان بعداز تقریبا 10 روز گلوت خلط داره می خواستم زنگ بزنم از دکترت بپرسم مادر گفت خودش خوب می شه .بی حالی،لجوجی می کنی اما هیچی از شیطنتت کم نشده.وبه همین دلیل واکسن 1سالگیت عقب افتاده.
و اما از شیرین کاریای گل پسرم:
این روزا دلت می خواد حرف بزنی ولی نمی تونی همه رو با نام دد صدا می کنی حتی بابایی.
خیلی خوشمزه دو تا دستات و می گیری بالا وبه همه سلام می کنی.
وقتی می گم گریه کن دستت رو می گیری رو صورتت و گریه می کنی.
وقتی می گم بخند یه خنده بلند الکی برام می کنی.
و امان از این زبونت که که تا می گم در بیار اونو در میاری و دل منو می بری قربونت برم.
نازی می کنی،ووقتی هم از کسی عصبانی بشی یکی می زنی تو صورتش.
نام عمو رو هم صدا می کنی اما هنوز خیلی خوب ادا نمی کنی.
وقتی فاطمه ی خاله اعظم رو می بینی جیغ می کشی و می پری تو بغلش.خیلی دوستش داری.
دیگه یاد گرفتی خودت از روی تخت میای پایین،سوار ماشینت می شی،روی مبلت میری وتوی خونه ی چادریت می ری میشینی و جیغ می زنی تا از توی پنجره ش باهت دا کنم.
و خیلی شیرین کاریای دیگه که حتی نمی تونم بیان کنم اما با حضورت بهترین روزای عمرم رو سپری می کنم.
راستی عسل من هنوز خبری دندون نیست.پس کی میان این مرواریدای خوشگل؟؟؟؟؟؟
امیدوارم همیشه سالم وتندرست باشی .نه تو ونه برای هیچ نی نی دیگه ای هیچ وقت مریض نباشید انشالله.