15 ماهگی با تاخیر
قند عسلم ماهگیت مبارک
مامان جونی ماه بزرگتر شدی و ما ماه پیر تر. مبارکت باشه.
گل پسرم کمی تاخیر داشتم در گذاشتن پست جدید. چند روزی شما مریض بودی و ما خونه مامانی بودیم روضه های مامانی و عمو علی هم سپری شد و روزمره گی های زندگی و شیطنت های شازده پسرم باعث تاخیر من بود.شرمنده
اما توی این روزها خیلی با مزه راه می ری و هر چی به دستت میاد با خودت می کشی و می بری. خیلی با ناز می گی مامان اما بابایی می گه بگو ننه و حرص منو در میاره.
عمو و عمه رو یاد گرفتی به دایی حمید می گی دا و به محمد و محمد علی(پسر خاله) می گی دادا. خاله فاطی و خاله اعظم رو هم به اسمشون صدا می کنی. و به بابای بابایی هم خیییییلی با مزه می گی باباجی البته گاهی بابا رو نمی گی و فقط می گی جی. از وقتی هم که بیدار می شی خودت با خودت حرف می زنی و تلاش می کنی که اسم همه چی رو یاد بگیری.
عاشق آبمیوه و دنتی اونم از نوع شکلات نارگیل هر وقت می خوای می گی د.
خیلی شیرین کاری می کنی اما شرمنده که بیش از این تو ذهنم نبود.
دوستت دارم گل من