ما اومديممممممممم

سلام به همه ي دوستاي مهربون

خيييييييييييلي محبت داشتيد از ابراز محبت همتون ممنونم. چهلمين روزاي در گذشت دو عزيزمون رو سپري كرديم. خيلي از دوستان محبت داشتن و سراغ از آجي ا گرفتن خدا رو شكر اونا هم خوبن. و كم كم دارن با سفر كردن پدرشون عادت مي كنن. اما.....

حتما ميام و به همگي سر مي زنم.

و اما بگم از شازده پسرم:

روزاي خيلي خوب و شيريني رو سپري مي كنيم. حسامم حرف زدن رو ياد گرفته هر چي كه ما ميگيم تكرار مي كنه بضي وقتا هم هر چي كه به ذهن خودش ميرسه ميگه اون وقته كه من غش مي كنم از خنده.

از خواب كه پا مي شه مي گه دلام(سلام) اگر كسي جوابشو نده ميگه دلام آقاااااااااااا

از خونه كه مي ريم بيرون بسم الله مي گه.اگر كسي هم بخواد بره بيرون مي گه بسم الله بگو.

سوره كوثر رو ياد گرفته و با كمك خودم مي خونه.

بهش مي گم مامان جون بريم خونه ي خاله با آجي ا بازي كني؟ مي گه نه اعظم جون ديه مي تونه (اعظم جون گريه مي كنه)

چند روز پيش داشتم دستمال كشي مي كردم امده بهم مي گه مامان چيتار مي توني؟ مي گم دستمال كشي مي كنم. مي گه خسته مي شي مامان جون من مي كنم!!!!!!!!!! منو مي گي خستگي همه ي كارام كه از تنم در رفت هيچ. اونقدر بوسش كردم كه نزديك بود گريه كنه.

تا يه چيز جديد مي بينه مي گه به به.

تا مي بيني آب باز مي شه مياي و مي گي دستمو اوشور كثيف شده.

يه روز يه با التماس يه كم نوشابه خورد وچند دقيقه بعد با عرض پوزش استفراغ كرد. از اون به بعد هر وقت مي بينه كسي نوشابه مي خوره مي گه نخور اوغ مي زني آآآآآآ.

خيييييييييلي شيرين زبون شده بازم ميام و آپ مي كنم و براتون مي نويسم و حتما عكساشو براتون مي زارم.